میوه عشق مامان و بابا شیدا جان،میوه عشق مامان و بابا شیدا جان،، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

شیدا چراغ خونه مامان و بابا

خاطرات فصل بهار (قسمت سوم)

دلبندم من دلم فقط  روی دلِ تو بند می شود...       گل خوشبوی من بازم سلام یکی از سرگرمی های ما رفتن به پارک ساعی و غذا دادن به گربه های خوشگل اونجاست تقریبا هر هفته صبح جمعه میریم پارک ساعی اینم عکسای یادگاری یکی از اون صبح های بهاری امسال شیدا در کنار مهندس ساعی طراح پارک زیبای ساعی اینم از بازی ما با گربه ها و غذا دادن شیدا خانم بهشون اینم از خلق اولین اثر هنری دخر گلی من که کاملا مفهوم داره البته عشق من کلا همیشه نقاشی میکشیدی ولی این اولین باری...
21 بهمن 1393

خاطرات فصل بهار(قسمت دوم)

هر پنجره ای زیباست نازنین اگر تو میان قاب آن طلوع کنی     نازنین گلم بیا تا بقیه عکسای خاطرات خوش بهاریمون رو ببینی تو هوای بهاری خیلی  سه نفری رفتیم پارک نهج البلاغه چون خیلی قشنگ و دلپذیره ولی این عکسا مال اولین باریه که تو جسارت بازی با این وسیله رو پیدا کردی و بالاخره ازش عبور کردی البته بعدش دیگه عاشقش شدی و ول کنش نبودی البته الان که دارم برات مینویسم دیگه استاد اینجور بازیا شدی     دختر گلم تو  هم مثل خودم عاشق حیوونا هستی به همین خاطر بابا جون چند تا جوجه خرید که خیلی دوستشون داشتی و تمام وقت باهاشون بازی میکردی ...
21 بهمن 1393

خاطرات فصل بهار(قسمت اول)

بازگشته ام با کوله باری از شعر های ناگفته.... تنها اینجا مکان امن عاشقانه های من است .... سلام فرشته کوچولوی من امروز میخوام خاطرات قشنگ بهاری که گذشت رو با هم مرور کنیم بهاری که در کنار تو صد چندان زیبا بود و دوست داشتنی... امسال برای چیدن سفره هفت سین خیلی خیلی بهم کمک کردی و با کلی ذوق و شوق هفت سین 93 رو با هم چیدیم و با کلی آرزوها و دعاهای قشنگ سال 93 رو شروع کردیم شیدا و هفت سین 93 بعد از کلی عید دیدنی و مهمون بازی های خوب و دل نشین اواخر تعطیلات رفتیم شمال و خیلی خیلی بهمون خوش گذشت. شیدا و حاجی فیروز شید...
21 بهمن 1393

شروع دوباره

بعد از نزدیک به یک سال دارم برات مینویسم!!!! فرشته کوچولوی من بعد از اون اتفاق بدی که افتاد دیگه دستام یاری نکرد که بنویسم  البته همیشه وبلاگت رو باز میکردم و مطالب قبلی رو میخوندم و از یادآوری اون خاطرات لذت میبردم اما امروز بالاخره تصمیم گرفتم که دوباره بیام و شروع کنم دخترم چون این یک سالی که گذشته خیلی اتفاقا بوده که من دیگه همشو یادم نیست تو پست بعدی یه مرور کوچولو روی سال گذشته میکنم و قول میدم از اون به بعد به روز باشم و خاطرات روزای خوشی که در کنار هم داریم رو برات بنویسم. زود زود برمیگردم... ...
14 بهمن 1393
1